نویسنده‌: استاد دکترحسین بشیریه

در بخش پیشین، غیریتها و محدودیتهاى تجدد اولیه را بررسى کردیم. در این بخش، خست‏بحران و تحول در آن تجدد را بررسى مى‏کنیم و سپس به نقدهاى کلانى، که بر تجدد اولیه وارد شده اشاره مى‏کنیم. این نقدها در واکنش به محدودیتها و غیریتهاى تجدد اولیه پیدا شدند و در تشدید بحران و تحول آن مؤثر افتادند. سرانجام به ظهور تجدد سازمان‏یافته و ویژگیهاى آن در حوزه‏هاى گوناگون خواهیم پرداخت.
چنانکه گفتیم تجدد اولیه براساس مفهوم فرد و فردیت، استقلال فردى و هویت فردى استوار بود. اندیشه تجدد در آن زمان از انسان، فرد ساخت و هویتى فردى به انسان بخشید. اندیشه فردیت انسان، محور اقتصاد تجارى و سرمایه‏دارى جدید، مذهب پروتستان و اندیشه سیاسى عصر جدید بود. اما چنانکه دیدیم، در نتیجه بروز تضادهاى عمده میان فردیت تجدد لیبرالى و پراکسیس اجتماعى، تحقق پروژه تجدد اولیه ناممکن شد و ظهور مفاهیم طبقه و ملیت، فردیت انسان آرمانى تجدد را در هم شکست. بدین سان تجدد اولیه دچار بحران شد.
منظور از بحران، چنانکه پیشتر گفتیم، عدم مشروعیت، محدودیتها با رجوع به آرمانهاى اولیه تجدد است. به عبارت دیگر بحران ناشى از تناقضاتى است که میان آرمان تجدد و واقعیت تجدد پیدا مى‏شود و در سطح آگاهى در قالب نظریه‏هاى انتقادى بروز مى‏کند. به عبارت دیگر، بحران از برخورد ایدئولوژى انقلابى تجدد با واقعیت متصلب و بقایاى صورت‏بندى اجتماعى و سیاسى قدیم برمى‏خیزد. در عمل، محدودیتها و مرزگذاریهاى تجدد اولیه، جنبشهاى اجتماعى مختلفى را، چون جنبشهاى زنان و کارگران، به عنوان واکنش در مقابل ?